باحال ترین عکس ها و جالب ترین مطالب سلام دوستان ما همه جوره در خدمتیم از عکس های خنده دار و باحال تا اس ام اس و جک و فیلم و داستان و .... فقط توی موضوعات مطالب انتخاب بکنید«باحال ترین ترول ها و عکس ها و عکس های منتخب،عکس های بازیگران،عکس های خنده دار،عکس های روز دنیا،عکس های ماشین و موتور،عکس های فانتزی»
| ||
|
این مطلب فقط جنبه طنز داره.پسرا جوگیر نشوند !!!!!!!!!!! ۱٫باباش کارخونه داره ! ۲۵۰۰ تا کارگر دارن , ماهی چند میلیون پول تو جیبی می گیره از باباش ! حقیقت : باباش کارمند جز تو یه اداره ی پیش و پا افتاده است , حقوقش کلا ۲۵۰ هزار تومنه که اونم ۱۵۰ هزارتومنش قسط خونه و یخچال فریزر و این صحبتاست ! ۱۰۰ هزار تومن می مونه براشون ماهی!! ♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣ ۲ . بس که خونشون بزرگه ! (مکان : تهرانیا … نیاوران,جردن,… تبریزیها : دخترای تبریز که همشون بچه ولیعصرن!! فکر کنم وسط شهر و پایین شهر دختری وجود نداشته باشه. از هر دختر تبریزی بپرسی بچه کجایی ؟ می گه : ولیعصر – همافر!! , من نمیدونم تو یه فلکه مگه چند تا خونواده زندگی می کنن),وقتی می خواد از اتاقش بره آشپزخونه و برگرده, نفس نفس می زنه ! خونشون دیگه رو متر مربع نیست … با هکتاره !!! یکی هم همش صداش می کنه ! پیشخدمتشونه حقیقت : خونشون (تهران – شوش . تبریز – ۴۰ متری ) , ۷۵ متری و اجاره ! اونیم که صداش میومد مامان بزرگ پیرشه , نه پیش خدمتشون ♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣ ۳ . ۳ تا ماشیندارن … Murano 2009 , BMW 740i , Benz S350 که تو پارکینگ کارخونشون پارکه ! ولی باباش چون می ترسه دخترشو بدزدن! ، براش پراید صندوق دار مدل۷۵ خریده که کسی نفهمه مایه دارن !! آخه یهو دارایی هم بهشون گیر می ده ! ♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣ ۴ . سرگرمی هاش :سفر به آنتالیا و اقامت تو بهترین هتلش ، پارتی گرفتن تو خونه ی بزرگشونهو وقتی می خواد مطالعه کنه ، می ره تو جکوزی شخصیش … حقیقت : سرگرمی اصلیش کشیدن موی خواهر کوچیکشه که گریه اش بندازه و خودش بخنده ! گاه گاهی هم بادوستای قشنگش ، می ره کافی نت ، تا این توهمات رو تحویل پسرای لیستش بده !! ♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣ ۵ . رو لباس خیلی حساسه !! سفارش می ده داییش که سوییسه ، براش بهترین هارو بفرسته . امکان نداره حتی لباس زیرش ایرونی باشه ! یه لنگه ی جورابش کلی قیمتشه!! حقیقت : پسر خالش بعد از خدمت مقدس سربازی ، شلوارش رو داده بهش ، از حراجی هم Converse خریده ۱۴ هزارتومن ! دیگه ؟ … با یه تی شرت میکی ماوس و … مانتوشم از این مانتو فقط ۸۰۰۰ تومن خریده ! ♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣ ۶ . چندین عمل زیبایی انجام داده ! فک و صورت ، بینی ، سینه ، لنگ و پاچه ، … حقیقت : عمل آپاندیس ، یه بارم دستش در رفته ، مامان بزرگش جا انداخته براش !! ♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣ ۷ . بس که پسرا بهش پیشنهاد می دن و این موضوع اذیتش می کنه … بیشتر وقتا خونه است و توسینمای خانگی شخصیش ، فیلم های ۲۰۱۰ رو نیگاه می کنه و حتی ۲۰۱۱ !!! حقیقت : آنتن تلویزیونشون خراب شده ، ماه بعد درستش می کنن ، فقط شبکه ۴ رو می گیره ! اینم می شینه تماشا می کنه . ♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣ ۸ . تو مهمونی های متعدد خونوادگی ، همش براش خواستگار پیدا می شه ، مامانش خسته شده بس که جواب رد به مامان پسرای فامیل و دوستا و آشناها داده !! حقیقت : مامانش از ترس اینکه هیچ وقت خواستگاری برا دخترش پیدا نمی شه ، مرض عصبی گرفته! ♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣ ۹ . قرار بود جای نیکی کریمی ، تو فیلم زن ها فرشته اند از این استفاده بشه ! بخاطرموقعیت باباش ، که تو ایران مطرحه کارخونشون ، رد کرد ! حقیقت : تو تئاتر مدرسه شون بازی می کرد ، که از گروه اخراج شد !! ♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣ [ چهار شنبه 8 تير 1391برچسب:طنز : مطلبی با موضوع خالی بندی از نوع دخترونه , ] [ 16:46 ] [ {Cloner} ]
Interview with god
گفتگو با خدا
I dreamed I had an Interview with god
خواب دیدم در خواب با خدا گفتگویی داشتم
So you would like to Interview me? “God asked”
خدا گفت : پس میخواهی با من گفتگو کنی ؟
If you have the time “I said”
گفتم : اگر وقت داشته باشید
God smiled
خدا لبخند زد
My time is eternity
وقت من ابدی است
What questions do you have in mind for me?
چه سوالاتی در ذهن داری که میخواهی بپرسی ؟
What surprises you most about humankind?
چه چیز بیش از همه شما را در مورد انسان متعجب می کند ؟
Go answered …
خدا پاسخ داد …
That they get bored with childhood
این که آنها از بودن در دوران کودکی ملول می شوند
They rush to grow up and then long to be children again
عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکی را می خورند
That they lose their health to make money
این که سلامتی شان را صرف به دست آوردن پول می کنند
And then lose their money to restore their health
و بعد پولشان را خرج حفظ سلامتی میکنند
By thinking anxiously about the future That
این که با نگرانی نسبت به آینده فکر میکنند
They forget the present
زمان حال فراموش شان می شود
Such that they live in neither the present nor the future
آنچنان که دیگر نه در آینده زندگی میکنند و نه در حال
That they live as if they will never die
این که چنان زندگی میکنند که گویی هرگز نخواهند مرد
And die as if they had never lived
و آنچنان میمیرند که گویی هرگز زنده نبوده اند
God’s hand took mine and we were silent for a while
خداوند دست های مرا در دست گرفت و مدتی هر دو ساکت ماندیم
And then I asked …
بعد پرسیدم …
As the creator of people what are some of life’s lessons you want them to learn?
به عنوان خالق انسان ها ، میخواهید آنها چه درس هایی اززندگی را یاد بگیرند ؟
God replied with a smile
خدا دوباره با لبخند پاسخ داد
To learn they cannot make anyone love them
یاد بگیرند که نمی توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد
What they can do is let themselves be loved
اما می توان محبوب دیگران شد
learn that it is not good to compare themselves to others
یاد بگیرند که خوب نیست خود را با دیگران مقایسه کنند
To learn that a rich person is not one who has the most
یاد بگیرند که ثروتمند کسی نیست که دارایی بیشتری دارد
But is one who needs the least
بلکه کسی است که نیاز کم تری دارد
To learn that it takes only a few seconds to open profound wounds in persons we love
یاد بگیرن که ظرف چند ثانیه می توانیم زخمی عمیق در دل کسانی که دوست شان داریم ایجاد کنیم
And it takes many years to heal them
و سال ها وقت لازم خواهد بود تا آن زخم التیام یابد
To learn to forgive by practicing forgiveness
با بخشیدن ، بخشش یاد بگیرن
To learn that there are persons who love them dearly
یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را عمیقا دوست دارند
But simply do not know how to express or show their feelings
اما بلد نیستند احساس شان را ابراز کنند یا نشان دهند
To learn that two people can look at the same thing and see it differently
یاد بگیرن که میشود دو نفر به یک موضوع واحد نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند
To learn that it is not always enough that they are forgiven by others
یاد بگیرن که همیشه کافی نیست دیگران آنها را ببخشند
They must forgive themselves
بلکه خودشان هم باید خود را ببخشند
And to learn that I am here
و یاد بگیرن که من اینجا هستم
Always
همیشه
[ چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:گفتگو باخدا, ] [ 16:38 ] [ {Cloner} ]
[ چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:تابلوهاي باغ وحش در استان هاي مختلف, ] [ 15:49 ] [ {Cloner} ]
تفریح دختر ایرانی دانشگاه رفتن دختر ایرانی اشتغال دختران ایران احترام اجتماعی برای دختران ایران امنیت اجتماعی برای دختران ایران [ سه شنبه 6 تير 1391برچسب:چي بگم واللا, ] [ 18:29 ] [ {Cloner} ]
[ سه شنبه 6 تير 1391برچسب:هههههههه, ] [ 18:28 ] [ {Cloner} ]
یه دختر خوب اولاً اصلاً پیدا نمی شه یه دختر خوب هیچوقت زودتر از اینکه از شیر بگیرنش عاشق نمی شه یه دختر خوب بیشتر از ۳ ساعت توی حموم نمی مونه یه دختر خوب وقتی بلد نیست رانندگی کنه چرا باید زور بزنه و با گل پسرا کل کل کنه یه دختر خوب توی روی مامانش وانمیسته و به خاطر قراری که داره (و سرکاره) ۱۰۰۰۰۰ تا دروغ نمی گه یه دختر خوب از مثلاً ۶ ساعت وقت کلاس خودش ۵ ساعتش رو نمی پیچونه یه دختر خوب یواشکی دست تو جیب باباش نمی کنه یه دختر خوب دستمال دماغ باباشو برنمی داره بندازه رو سرش مثل روسری یه دختر خوب با همسایشون که خوشگل تره لج نمی شه یه دختر خوب به خاطر پوست و رنگ بدنش باباشو انقدر تو خرج نمی اندازه یه دختر خوب وقتی معنی ترانه های خارجی رو نمیدونه مجبور نیست که واسه کلاس اونا رو گوش بده یه دختر خوب توی قرار با پسر کلاس زورکی نمی آد و پدر کارمند بیچاره اش رو مدیرعامل و رئیس قلمداد نمی کنه یه دختر خوب دیگه به دختر افغانی ها حسودی نمی کنه یه دختر خوب وقتی از پسری خوشش اومد و داشت از حسودیش می ترکید ۱۰۰۰۰ تا عیب و ایراد روی پسر نمی زاره یه دختر خوب شب زود نمی خوابه که صبح زود بیدار بشه که بتونه صافکاری و نقاشی کنه دختر خوب برای اینکه مورد توجه قرار بگیره اسمشو عوض نمیکنه (صغرا= هانی – کبری= شانی) یه دختر خوب از دماغ فیل نمی افته که نه؟ یه دختر خوب توی مسافرت به خاطر کسی که روش کلید کرده، باباشو توی منگنه قرار نمی ده که بابا تندتر برو! یه دختر خوب عکسهای پسر خوشگلا مانند حمید گودرزی شادمهر عقیلی و نخ سوزن محمدرضا گلزار رو به در و دیوار اتاقش نمی زنه یه دختر خوب وقتی لباس آنچنانی برای خودنمایی ندارد از همسایگانش قرض نمی کند و در پایان بازم خواستم بکم که دختر خوب اصلا وجود ندارد [ سه شنبه 6 تير 1391برچسب:طنزآلود, ] [ 17:5 ] [ {Cloner} ]
این جفنگیات مرسوم که در برگه ی امتحان مینویسند و از بیماری مادر تا اینکه اگر این درس را نمره نیاورم مشروطم میشوم و ... هم، خیلی خز شده و هم، حتی یک بچه ی 5 ساله باور نمیکند؛ چه برسد به یک دکتر! کمی نوآوری و خلاقیت داشته باشید. جناب استاد به اندازه ی کافی خودش مشکلات و بدبختی دارد، دیگر نیاز نیست شما با آن خط زیبای منحصر به فردتان یک صفحه ی آچار برایش از مشکلاتتان بگویید. حالا باز ای کاش فقط یک نفر چنین خزعبلاتی می نوشت. یکهو می بینی از 30 نفر دانشجو، بیست و هشت نفر عینا نوشته اند که اگر این درس را نمره نگیریم مشروطیم و مادرمان مریض است و پدرمان زندان است و فلان و بهمان. انگار این مشکلات را هم از روی دیگر تقلب کرده اند. ===================
روشی پلید
یک درس ساده ای بود که من بنا به دلایلی نتوانسته بودم اصلا این درس را بخوانم و با ذهن کاملا خالی سر جلسه امتحان رفتم. نیم ساعتی نشستم و دیدم هیچکدام از این سوالات حتی برایم آشنا هم نیست. یک جمله در پایان برگه نوشتم و برگه را تحویل دادم:
«در اعتراض به تقلب گسترده ای که سر جلسه ی امتحان از سوی دیگر دانشجویان شاهد بودم از دادن این امتحان خودداری کرده و نمره ی صفر را به بیستِ با تقلب ترجیح میدهم.»
نمرهی الف کلاس را گرفتم! خدایا مرا ببخش.
=====================
صم بکم عمى فهم لایعقلون
درس معارف بود. میدانستم موضوع درس چیست و مباحثش در چه زمینه ای است -با عرض خسته نباشید به خودم- اما جزئیات مطالب و محتوای درس را نمیدانستم. سوالات توزیع شد و باز هم دیدم سوالات کمی برایم ناآشناست. از مغرب و مشرق و زمین و زمان نوشتم. هر آنچه از کتاب دینی کلاس اول ابتدایی، آقای واسعی گفته بود که مثلا چگونه مواد غذایی در بدن مادر تبدیل به شیر میشود تا برهان نظم و علیت که در دبیرستان خوانده بودم. اما نقطه ی طلایی برگه این جمله بود:
«جناب استاد برای من کاری نداشت که عین محتوای کتاب را برایتان کپی کنم اما شما با روش زیبای تدریس خود به ما یاد دادید که چگونه تنها به منابع اکتفا نکنیم. گفتید در دین عقل هم سهیم است و نباید «صم بکم عمى فهم لایعقلون» بود. پس من ترجیح دادم مفهوم را بفهمم ولی کپی نکنم بلکه از دانسته های خود بنویسم.»
بیست گرفتم! خدایا مرا ببخش.
========================
اگر دین ندارید لااقل دلم شاد کنید
محاسبات عددی. درس بسیار دشوار. حداقل برای من که علاقه ی چندانی به ریاضیات و مباحث محاسبه ای کامپیوتر نداشتم. سوالات توزیع شد و مطابق معمول! خداوکیلی دیگر این درس 3 واحدی را خوانده بودم ولی چه کنم که در مغزم جای نگرفته بود. عادت دارم که قبل از اینکه برگه را تحویل دهم نمرهی خود را تخمین میزنم. در بهترین حالت 7 میشدم. امکان رسیدن امدادهای غیبی هم تحت هیچ عنوانی میسر نبود. آخر برگه نوشتم:
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
نمرهی 11 گرفتم و نفر سوم کلاس شدم! خدایا مرا ببخش.
====================
وساطت حافظ
استاد حسینی دکترای ادبیات بود و استاد درس شیوه ی نگارش (البته فامیلش شهبازی بود ولی چون ممکنه یه وقت بیاد اینجا رو بخونه من نام مستعار نوشتم). عاشق حافظ بود و آخر هر جلسه چند بیت از حافظ میخواند و چشمانش پر از اشک میشد. سوالات چی.....؟ بگید؟ نه که بلد نباشم اما در حد 15-16 بیشتر نمیگرفتم. قبل از امتحان سری به اینجا زده بودم و واژه ی «شهباز» را در دیوان حافظ سرچ کردم و آن بیت را کف دستم ثبت کردم. زیر برگه امتحان نوشتم :
«جناب استاد من که «حافظ» را نمیشناختم؛ این شما بودید که در این ترم عشق حافظ را در وجود من انداختید! و باعث شدید تا با این شاعر آسمانی آشنا شوم. امروز قبل از امتحان گفتم تفالی به حافظ بزنم و ببینم چه میشود، این بیت آمد»:
خاکیان بی بهره اند از جرعه ی کاس الکرام این تطاول بین که با عشاق مسکین کرده اند شهپر زاغ و زغن زیبا صید و قید نیست این کرامت همره شهباز و شاهین کرده اند
بیست گرفتم! تنها بیستی که استاد در چند سال اخیر به یک دانشجو داده بود. خدایا مرا ببخش.
========================
تصویر من رو شطرنجی کنید
امتحان نظریه های جامعه شناسی و ... . تو رو خدا نام این استاد را بیخیال شوید. استاد نسبتا معروفی است و البته در بسیاری از دانشگاههای یزد هم تدریس دارد و حسابی سرش شلوغ است. 10 نمره تحقیق و کنفرانس داشت و 10 نمره هم امتحان پایان ترم. سرم بوی قرمه سبزی میداد. با یکی از بچه ها شرط گذاشتم که تحقیق و کنفرانس ارائه نمیدهم اما نمرهی بالای 18 میگیرم. برای امتحان تئوری هم حسابی خواندم و خودم را آماده کردم. انصافا هم سوالات را خوب جواب دادم. فقط در پایانِ برگه بدون اینکه تحقیق یا کنفرانسی ارائه کرده باشم، نوشتم:
«موضوع تحقیق و کنفرانس: بررسی علل قبولی بالای دانش آموزان یزدی دردانشگاهها در طی 16 سال اخیر.»
19 گرفتم! خدایا این یکی رو دیگه مردونه ببخش.
================
اگه مردی منو بنداز
با حساب خودم 13- 14 میشدم. اما این نمره برای من که عنوان شاگرد سومی!!! کلاس را یدک میکشیدم خیلی فجیع بود. استاد فوق العاده جدی و بداخلاق بود و چندان نمیشد طرفش رفت. یک جمله پایان برگه نوشتم:
«جناب استاد حضور در کلاس شما در این ترم برایم بسیار مغتنم و مفید بود. اگر ترم بعد با ما درس برمیدارید که هیچ، اگرنه بدون تعارف دوست دارم این درس را پاس نکنم تا ترم بعد هم استادم شما باشید.»
17! خدایا سه تا نقطه [ سه شنبه 6 تير 1391برچسب:آخرین متدهای روز جهان در زمینه ی نحوه ی محبت و نفوذ دانشجو به دل استاد (برگه ی امتحان): , ] [ 17:3 ] [ {Cloner} ]
شعر طنز و خنده دار : نبــــــــــــرد رســـــــتـــــم و جـــــــومــــــــونگ(خیلی باحاله)
ادامه مطلب [ سه شنبه 6 تير 1391برچسب:نبرد رستم و جومونگ!!! , ] [ 17:0 ] [ {Cloner} ]
[ سه شنبه 6 تير 1391برچسب:جدیدترین روش های گدایی درایران!!!, ] [ 16:54 ] [ {Cloner} ]
متن زیرتقریبا سرگذشت اکثر کسانیست که قدر عزیزترین چیز زندگیشون را نمیدونند و شاید سرگذشت تک تک ماهاست: وقتی که 7 ساله بودی، اون، برات وسائل بازی خرید تو هم، با پرت کردن توپ به پنجره همسایه کناری، ازش تشکر کردی
[ سه شنبه 6 تير 1391برچسب:تقدیم به همه مادران پر مهر ایران زمین از طرفمن حقیر, ] [ 12:8 ] [ {Cloner} ]
|
|
[ طراح قالب : ] [ Weblog Themes By : http://www.bo2bahaltarinha.loxblog.com ] |