باحال ترین عکس ها و جالب ترین مطالب
سلام دوستان ما همه جوره در خدمتیم از عکس های خنده دار و باحال تا اس ام اس و جک و فیلم و داستان و .... فقط توی موضوعات مطالب انتخاب بکنید«باحال ترین ترول ها و عکس ها و عکس های منتخب،عکس های بازیگران،عکس های خنده دار،عکس های روز دنیا،عکس های ماشین و موتور،عکس های فانتزی»
قالب وبلاگ
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک های مفید

 

 روحــم مـي خواهد برود يك گوشه بنشيند پشتش را بكند به دنيــا ؛ پاهايش را بغـل كند و بلند بلند بگويد : من ديگر بــازي نمي كنم خستــه ام ...

 

امــشب بــه میــهمانی تــو می آیــم

نــه چشــمان فریــبنده ات

و نــه لبــان تبــدارت را میــخــواهــم

مــرا آغــوشــی بــه وســعت دســتانت کافــی ســت ...

دلــم گــرفــته ...

غــم هــایم را بــغل کــن ...

 

[ شنبه 27 خرداد 1391برچسب:غــم هــایم را بــغل کــن ,,,, ] [ 1:16 ] [ {Cloner} ]

 مرد نابینا

 

 

روزی مرد نابینایی روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود. روی تابلو خوانده می شد: «من کور هستم لطفا کمک کنید.»

روزنامه نگار خلاقی از کنار او می گذشت؛ نگاهی به او انداخت. فقط چند سکه در داخل کلاه بود.. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد نابینا اجازه بگیرد، تابلوی او را برداشت، آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد. عصر آن روز، روز نامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد نابینا پر از سکه و اسکناس شده است. مرد نابینا  از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی آن چه نوشته است؟ روزنامه نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم؛ لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد نابینا هیچ وقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده می شد:

« امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!! »

نتیجه :
وقتی کارتان را نمی توانید پیش ببرید، استراتژی خود را تغییر بدهید؛ خواهید دید بهترین ها ممکن خواهد شد؛ باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است.
حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل، فکر، هوش، و روحتان مایه بگذارید؛ این رمز موفقیت است.... !

[ شنبه 27 خرداد 1391برچسب:داستان مرد نابینا, ] [ 1:16 ] [ {Cloner} ]

   

 می روم خسته و افسرده و زار

سوی منزلگه ویرانه خویش

به خدا می برم از شهر شما

دل شوریده و دیوانه خویش

می برم تا که در آن نقطه دور

شستشویش دهم از رنگ نگاه

شستشویش دهم از لکه عشق

زین همه خواهش بیجا و تباه

می برم تا ز تو دورش سازم

ز تو ای جلوه امید محال

می برم زنده بگورش سازم

تا از این پس نکند یاد وصال

ناله می لرزد

می رقصد اشک

آه بگذار که بگریزم من

از تو ای چشمه جوشان گناه

شاید آن به که بپرهیزم من

بخدا غنچه شادی بودم

دست عشق آمد و از شاخم چید

شعله آه شدم صد افسوس

که لبم باز بر آن لب نرسید

عاقبت بند سفر پایم بست

می روم خنده به لب ‚ خونین دل

می روم از دل من دست بدار

ای امید عبث بی حاصل

[ شنبه 27 خرداد 1391برچسب:,,,بخدا غنچه شادی بودم, ] [ 1:15 ] [ {Cloner} ]

 

هــر چــه زیباست مـرا یـاد تـــو می اندازد

آن کــه بینـــاست مرا یـــاد تــو می انـدازد

تــو کـه نزدیک تر از من به منی می دانی

دل کـــه شیــداست مرا یـــاد تــو می اندازد

هـر زمان نغمه عشقی ست که من میشنوم

از تــو گویـــاست ، مرا یــاد تــو می انـدازد

دیگران هـر چـه بخواهند بگویند که عشق

بی کـــم و کاست مرا یـــاد تـــو می انــدازد

ساعتــی نیست فرامـوش کنــم یــاد تـــو را

غم کـه بــا ماست مـرا یــاد تــو می انــدازد

 

 

تو دریایی و من موجی اسیرم

که می خواهم در آغوشت بمیرم

بیا دریای من آغوش بر کش

نمی خواهم جدا از تو بمیرم

 

 

چه عاشقانه میزنی تو زخم بر نگاه من

گلوی من که پاره شد تو ناله کن به جای من

نگاه پر طراوتت سکوت خانه شد، ببین 

کسی در عمق این نگه،غریبه شد برای من

به حکم عاشقانه ها دلم سرای غصه شد

به سنگ دوست، مرغ دل، پرید از هوای من

جواب قلب من چه شد، که در غروب عاشقی

به جای عاشقانه ها تباه شد بقای من

دل از کدام پنجره به سمت خانه خیره شد

پناه سینه ام چه شد، کجاست آشنای من

           

از صداي مهربونت

ميشه احساست و فهميد

تو همون ستاره اي كه

مي درخشي مثل خورشيد

ميشه گل نوازشات و

پولك ستاره ها كرد

يا يه باغ گل نشوندش

رو تن زمستون سرد

خوبيهات و مي نويسم

توي دفتره خيالم

هر چي عشقه توي دنيا

اسمت و رو اون ميذارم

با نگات غزل مي سازم

اونكه احساسم و دزديد

با همه ديوونگيهاش

پات نشست با عشق و اميد

نه خيال نكن بدونت

ميشه زنده بود و خنديد

تو نباشي لحظه هامون

ميشه تاريكي و ترديد

من به خاطره نگاهت

زنده هستم تا هميشه

مي دونم كه بر ميگرده

با تو خورشيد پشت شيشه

يه خيال نازنيني

واسه مرحمه رو دردام

تو رو دوست دارم هميشه

من تا زنده ام تو رو مي خوام

 

[ شنبه 27 خرداد 1391برچسب:تو رو مي خوام, ] [ 1:13 ] [ {Cloner} ]

[ شنبه 27 خرداد 1391برچسب:یبذ, ] [ 1:12 ] [ {Cloner} ]

 

 

دلم تنگــ است

دلم اندازه حجم قفس تنگــ است

سکوت از کوچه لبریز است

صدایم خیس و بارانی است

نمیدانم چرا در قلب من پاییز طولانی است. . .

زندگي آرام است مثل ارامش يك خواب بلند

 

زندگي شيرين است مثل شيريني يك روزقشنگ

 

زندگي رويايي است مثل روياي يكي كودك ناز

 

زندگي زيبا است مثل زيبايي يك غنچه ي باز

 

زندگي تك تك اين ساعت هاست...زندگي چرخش اين عقربه هاست

 

زندگي راز دل مادر من ..زندگي گرمي دست پدر است..زندگي مثل زمان در گذر است..

 

 

شب نیست که آهم به ثریا نرسد                           از چشم ترم آب به دریا نرسد

 میمیرم از این غصه که آیا روزی                             دیدار به دیدار رسد یا نرسد

 

صفحه قبل 1 ... 80 81 82 83 84 ... 112 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

یا حق من امیر rezaa هستم مدیر این وبلاگ واز شما خواهشمندم برای هر مطلب نظر بنویسید.من17سالمه و تجربه ی زیادی ندارم اگر چیزی بد بود به لطف خودتون ببخشید
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 25
بازدید دیروز : 42
بازدید هفته : 82
بازدید ماه : 1731
بازدید کل : 904886
تعداد مطالب : 1337
تعداد نظرات : 84
تعداد آنلاین : 1





ابزار چت روم

چت روم

########################33