دستهایت تنها بالشی هست که وقتی سر به آن می گذارم کابوس نمی بینم.
 

کاش دنیا یکبار هم که شده
بازیش را به ما می باخت مگر چه لذتی دارد
این بردهای تکراری برایش؟!...

آنشرلي هم نشديم كه يكي ازمون بپرسه:
انه!
تكرار غريبانه روزهايت چگونه گذشت؟؟؟؟

من اگر میخندم تنها به اجبار عکاس است و گرنه .......بی تو من کجا خنده کجا!!!!!

خود را به بسپارم وقتی که دلم تنگ است.......
پیدا نکنم همدل ، دلها همه از سنگ است.......
گویی که در این وادی از عشق نشانی نیست.......
گر هست یکی "عاشق"آلوده به صد رنگ است........

ندارم من نظر جز بر نگاهت / ندارم من طلب جز روی ماهت / ندارم من دلی جز عاشق تو / نباشم من دمی جز در پناهت .

تو صبح باش ! من تمام شب های تاریخ را تاب می آورم !

ما بدهکاریم به یکدیگر و به تمام " دوستت دارم" های ناگفته ای که پشت دیوار غرورمان ماند و آنها را بلعیدیم تا نشان دهیم که منطقی هستیم .

یادته وقت رفتن گفتی عاشق ترینم
گفتی تا اخر دنیا دل به هیچکسی نمیدم
بعد چند ماهی که رفتی،خبری از تو شنیدم
گفته بودی به یه قاصد،عاشق یه عشق دیگم

تلخ ترين خاطره ي فرهاد ؛ شيرين بود.

ما که گفتیم مال یاریم/غیر دل چیزی نداریم/بی شما خزون سردیم/با شما عند بهاریم

هميشه داشتن بهترينها به آدم غرور خاصى ميده...
مغرورترينم چون تو بهترينى..

درتكاپوي دلت ياد دل من هم باش/ ياد من نه!! ياد خود كن كه در آن جاداري...